اذان دلتنگی می گویند!!

قبله کدام طرفی بود...؟!؟

مایل به راست؟؟ چپ؟؟؟ یا مستقیم؟؟

یک جا بایست!

خب...! حالا بگو کدام طرف منی...؟!

وقت نماز است!



لینک ثابت

بازدید : 113
[ سه شنبه 05 فروردین 1393 ] [ 8:16 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

سوگند به بنفشه ها 

که رسته اند گوشه ی مهربانی ات!

سوگند به شب بوها

که آرمیده اند در زیبایی چشمانت!

سوگند به نرگس ها

که عطر می گیرند از نفس های آرامت!

سوگند به هر چه زیباییست

سوگند به عشق تو در قلبم!

به هر چه عاشقانه ی بی ریاست...

تو را با بهشت هم معاوضه نمیکنم



لینک ثابت

بازدید : 105
[ یکشنبه 03 فروردین 1393 ] [ 20:31 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

هوای بهار به من نمی سازد!

دلتنگ شکوفه های لبخندت میشوم...

بی قرار صدایت

دلم بهانه ی باران نگاهت را میگیرد... روی صورتم!

هوای بهار به من نمی سازد!

نمی توانم نفس بکشم... بوی عطر گلها سراسیمه ام میکند...

شکوفه ها، نم نم باران، عطر گلها.... وای که تمام اینها دلتنگم میکنند

برای تو...

بهاری ترین بهار من!

بهار بی تو به من نمی سازد....



لینک ثابت

بازدید : 117
[ جمعه 01 فروردین 1393 ] [ 20:48 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

میدانستی گریه از لبخند آسان تر است؟؟

برای لبخند زدن باید خیلی چیزها را فراموش کنم...

اما برای گریه کردن...

کافیست لحظه ای حضور تو را...



لینک ثابت

بازدید : 121
[ جمعه 01 فروردین 1393 ] [ 8:45 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

اینجا سرزمین من است

نه قانونی دارد... نه مجازاتی

اینجا بدون ترس از تو میگویم

و از هیچ نگاه سرزنش کننده ای نمیترسم

هرچه در دنیای مسخره ی آدمها سکوت کردم بس است!!

اینجا هر گونه دلم بخواهد  عشقت را تفسیر میکنم

این صفحه ها دیگر ارث پدری کسی نیست...!!

اینجا کسی دلداده را اسیر خواسته هایش نمیکند!!

کسی نمیتواند به خاطر عشق تو سرزنشم کند...!!

من عاشق این سرزمینم!

چرا که ماهش  تویی ... استاد عشق!!!



لینک ثابت

بازدید : 119
[ چهارشنبه 28 اسفند 1392 ] [ 15:22 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

دلم میخواهد اینجا باشی!

من حرف بزنم و تو گوش کنی

تو حرف بزنی و من... ذوق کنم!

دلم میخواهد به چشمانم نگاه کنی و لبخند بزنی

من به لبخندت نگاه کنم و .... بغض گلویم را بگیرد...

حلقه های اشک پلک هایم را سنگین کنند...

و تو که لبخندت را جمع میکنی... آرام دستت را روی دستم بگذاری

طاقتم تمام شود... سرم را روی دستت بگذارم... تمام دردهایم را گریه کنم!

دلم میخواهد ناگفته هایم را بگویم و تو آرامم کنی... حال دلتنگی ام را بفهمی!

دلم میخواهد بگویی ... من کنارت هستم... تا ابد!

تعجب نکن!

دل است دیگر... چیزهای محال زیاد میخواهد!!



لینک ثابت

بازدید : 139
[ یکشنبه 25 اسفند 1392 ] [ 0:59 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

قبل از تو آسمان آبی بود!!

به پرنده ها که نگاه میکردم دلم پرواز میخواست!!

قبل از تو آرزو زیاد داشتم... کوچک و بزرگ!!

قبل از تو پاییز شاعرم می کرد!!

قبل از تو برف که میبارید ذوق میکردم... آدم برفی میساختم!!

قبل از تو تکلیفم با بهار روشن بود!!!

مثل شکوفه هایش زیبا میشدم... تازه میشدم!!!

قبل از تو با مردم این سرزمین صمیمی تر بودم!!

پیاده روی میکردم... با خدا حرف میزدم!!!

قبل از تو چقدر عشق را دوست داشتم!!

قبل از تو خودم را خوب میشناختم!!

هوس های بچه گانه میکردم!!!

دستانم را باز میکردم و با چشم بسته روی جدول کنار خیابان راه می رفتم!!!

باغی داشتیم که گاهی مثل شاعرهای بااحساس...

روی چمن هایش زیر درختی مینشستم و از عشق می سرودم!!

شاید باور نکنی اما قبل از تو خیلی میخندیدم!! آنقدر بلند که همه را می خنداندم!!

قبل از تو فقط دلتنگ مادرم میشدم.... گاهی که نبود...!!!

قبل از تو دوستان زیادی داشتم که هر روز میدیدمشان...!!!

قبل از تو خیلی خودم را باور داشتم!!!

قبل از تو چقدر زندگی رنگی بود... رنگ های شاد...!

تو که آمدی... همه چیز عوض شد!

به آسمان که نگاه میکنم دیگر آبی نیست!! رنگ چشمهای توست!

با دیدن پرنده ها پرواز نمیخواهم!! هوس سفر میکنم به جایی که تو هستی!!

تو که آمدی آرزوهایم را ریختم دور... تو شدی تنها آرزوی من!!

پاییز دیگر شاعرم نمیکند!!! خروار خروار بغض میریزد توی گلویم!!

برف که میبارد ذوق ندارم... میترسم سرمایش به تو نسازد...دعا میکنم نبارد!!

نمی دانم بهار که آمد چه کنم!!! من با بهار تازه نمی شوم...فقط باتو.......

تو که آمدی انگار همه غریبه شدند تنها تو آشنای منی!!

با خدای خودم غریبه شدم... از من فقط گلایه ی دوری تو را می شنود!!

تو که آمدی دیگر عشق دوست داشتنی نیست!! دیوانه کننده است!!

دیگر خودم را نمیشناسم... گم شده ام در تو!!

هوس های بچه گانه نمیکنم!!! بزرگ شده ام!!

تو که آمدی دیگر باغ مرا شاعر نکرد!!...

فقط هوس قدم زدن باتو را به جانم انداخت!

تو که آمدی... هنوز هم میخندم اما نه با صدای بلند!!...

با اشک هایی که پنهان میکنم!!

تو که آمدی دلتنگی هایم هم سخت تر شد!! سخت تر از دلتنگی برای مادر!

دیگر هوای دوستانم را هم نمیکنم..... هوای تو را دارم...

تو که آمدی فهمیدم من چقدر ضعیفم... نمیتوانم کنار خودم داشته باشمت

تو که آمدی رنگ زندگیم عوض شد...

من نمیدانم... تو بگو... رنگ دلتنگی... رنگ بغض... رنگ حرفهای نگفته...

رنگ اشکهای خشک شده... رنگ حسرتهای به دل مانده چیست؟؟؟ 



لینک ثابت

بازدید : 160
[ جمعه 23 اسفند 1392 ] [ 15:34 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

"دل میخواهد" بدون تو زندگی کردن!

"دل میخواهد" پای خواسته هایت ماندن!

"دل میخواهد" تحمل دنیایی که از تو تهی است!

"دل میخواهد" مقابل بی تفاوتی هایت آرام بودن!

کمی فکر کن...

من "دل" هیچکدامشان را ندارم....

من مدتهاست 

دلداده ی توام

اگر توانستی دلم را پس دهی

هرچه بخواهی قبول...



لینک ثابت

بازدید : 126
[ سه شنبه 13 اسفند 1392 ] [ 15:45 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

همین که هستی

همین که لا به لای کلماتم راه می روی

همین که گاهی خطوط دلنوشته هایم را می خوانی

همین که بی خیال دیوانگی هایم شده ای و مرا قبول کرده ای

همین که گاهی با من از عشق می گویی

و تنهایی ام را با خیالت پر می کنی

همین که قبول داری من یک جایی از زندگی ات هستم...

کافیست



لینک ثابت

بازدید : 136
[ دوشنبه 05 اسفند 1392 ] [ 19:14 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

از من نپرس چرا «او» با من چنین میکند؟؟؟

از من نپرس چرا «او» وادارکننده به کارهایی است که دیگران نمی پسندند؟؟

از من نپرس چرا «او» مرا ناتوان می خواهد؟؟

از من نپرس چرا «او» زنجیر شده به دست و پایم؟؟

دست روی دلم نگذار دلم زخم است...

زخم تنهایی شاگردی که زیر نگاه غضبناک استادش عاشقانه می لرزد!!!

و زیر نگاه مهربانش از پایان این محبت ذره ذره آب می شود...

وقتی برای خدا توبه میکنم, با یک اعتراف پاک میشوم از تمام گناهانم...

اما تا روبروی خواسته های «او» قرار می گیرم...

همه چیز ناتمام و بزرگ به نظر می رسد... گویی برای پاک شدن باید بمیرم!!!

به جای شادی حضور وقتی «او» می آید...

باید غصه بخورم، درد بکشم، بترسم و احساس غم کنم...!!!

کاش «او» رهایم می کرد...

نمی دانم «او» ....

«او» همان «عشق» نیست؟؟؟

همانکه دست و پاگیر دلم شده و نمیگذارد استادم را درک کنم؟؟

دعا کن برود.... 



لینک ثابت

بازدید : 134
[ جمعه 25 بهمن 1392 ] [ 18:52 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)
:: تعداد صفحات : 9
صفحه قبل 1 2...5 6 7 8 9 صفحه بعد


.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • بیدخت