خدای مهربانم 

سلام!!

لطفا... به من

نگاه کن

 



لینک ثابت

بازدید : 381
[ چهارشنبه 24 تیر 1394 ] [ 16:33 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

دلداده جان!

همه چیز که توی زیر یک سقف بودن نیست!

اصلا خیلی حال های خوش را

احساس های بی مانند را

با دلتنگی میریزند به جان آدم

همه چیز که به دیدارهای هرروزه نیست

به کنار هم بودن های همیشگی

اصلا عشق توی دور بودن است که معجزه میکند

که اثبات میشود

دلداده جان!

هرروز صبح که چشم های خسته ات راباز میکنی

این قانون نانوشته را با خودت تکرار کن:

" اثبات دلداده بودن،

توی دور بودن و با حال خوب، پای هم ماندن است "



لینک ثابت

بازدید : 335
[ یکشنبه 26 شهریور 1396 ] [ 12:07 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

چقدر خوب است که ندارمت!!

که عشق تو هدیه ای است از خدا برای دلم...

که هرچه پنهان تر ، بهتر

شاید هرچه زندگی ام تلخ باشد،

پایان خوبی داشته باشم

کسی چه می داند...

شاید این روزها که خدا را در تو میبینم

شاید این روزها که به خاطر عشق به تو،

قدم به قدم به خدا نزدیک تر می شوم...

شاید این روزها که خیال گناهی در سرم نیست...

و تو را دور از تمام حرف ها و چشم ها پنهانت کرده ام، حتی از خودت...!

و اینکه تا ابد سر این عهد پاک، باتو می مانم...

شاید این روزها... این جمله را بهتر درک کنی:

« من عشَّقَ فَعَفٌَ ثُمَّ ماتَ ، ماتَ شَهیداً »*

کسی چه می داند...؟! شاید مرا به جرم عشق تو، به بهشت بردند...!!

 

*پیامبر مهربانی فرمودند: 

کسی که عاشق شود و عفت و پاکدامنی پیشه کند سپس بمیرد همانند شهید از دنیا رفته است.



لینک ثابت

بازدید : 287
[ پنجشنبه 08 بهمن 1394 ] [ 0:32 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

تو را دوست خواهم داشت

دوست داشتنی که هیچ کس ندیده باشد

هیچ کس نشنیده باشد

هیچ کس نچشیده باشد

و بهای آن هرچه باشد، باشد...



لینک ثابت

بازدید : 272
[ پنجشنبه 01 بهمن 1394 ] [ 12:03 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

دیشب شب سختی بود

سحر که از خواب دوساعته پریدم

لبه ی تخت نشستم

دست هایم را در هم گره زدم

مثلا که دست های تو...

بعد که قطره های اشک آمدند روی گونه ام

یکی شان را با انگشت گرفتم

مثلا که انگشت تو...

لبخندی زدم ؛

مثلا که روبه رویم نشسته ای

دلم خواست آرام زمزمه کنم....

« ممنونم که... هستی!!!!! »

دیشب شب سختی بود اما من خوبم...



لینک ثابت

بازدید : 262
[ پنجشنبه 16 مهر 1394 ] [ 10:07 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

قرار گذاشته ام با خودم

هر روز صبح

بروم توی حیاط

زیر آسمان...

هوای صبحی تازه را عمیق نفس بکشم

و با خودم بگویم

هنوز او را در اعماق قلبت

هر چند پنهان...

اما " داری "

پس روز خوبی است... شاد باش!!



لینک ثابت

بازدید : 409
[ چهارشنبه 07 مرداد 1394 ] [ 7:40 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

خدا

جای دوری نیست

کمی آنطرف تر، پشت سر خودت

پنهانش کرده ای...!!

این " خود " که فاصله انداخته

بین تو و " خدایت " را

از میان بردار



لینک ثابت

بازدید : 323
[ شنبه 27 تیر 1394 ] [ 16:51 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

برای خواندن این پست باید خیلی حوصله داشته باشید!!



ادامه مطلب


بازدید : 425
[ دوشنبه 04 اسفند 1393 ] [ 13:46 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

امشب یک چیزی را خیلی کم دارم

مثل یک لالایی مادرانه

یا شاید یک قصه ی افسانه ای که آخرش،

عاشق و معشوق قصه تا ابد کنار هم زندگی میکنند!!

امشب هم مثل خیلی از شب ها بی قرار میشوم

و حتی بالش زیر سرم این را میفهمد...

اما تو از همه چیز بیخبری

و من هرروز تو را بیخبرتر میکنم...

قانون دوست داشتن را خوب یاد گرفته ام مگر نه؟!

بریز توی دلت... و بمیر...!!

اما معشوقت حق ندارد بغض کند!!

بعضی قانون ها را نباید شکست...



لینک ثابت

بازدید : 300
[ پنجشنبه 30 بهمن 1393 ] [ 23:09 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

از

بیست و هشتم بهمن 

متنفرم...

حالم مثل حال گوشه نشینان جهنم شده

که طعم لحظه هایشان

تلخ تر از " زقوم " است...!!

 

 


* زَقّوم نام درختی است که به گفته قرآن در قعر آتش جهنم رشد می‌کند.

بر این درخت میوه‌ای می‌روید که غذای جهنمیان است...



لینک ثابت

بازدید : 194
[ سه شنبه 28 بهمن 1393 ] [ 3:14 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

عاشق معجزه ی این قرص های خواب آورم

انگار نه انگار که هرشب از دلتنگی و کلافگی،

در خودم مچاله میشدم...

انگار نه انگار که پس از دقیقه ای کوتاه

کابوس جدا شدن از تو

تمام آرامش شب را به من زهر میکرد....

انگار نه انگار که ترس از فردا امان نفس کشیدنم نمیداد...

عاشق معجزه ی این قرص های خواب آورم...

شب بخیر ماه من



لینک ثابت

بازدید : 113
[ جمعه 24 بهمن 1393 ] [ 1:34 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

هرچیزی را که خواستم برای خودم نگه دارم نشد!!

مثلا خودت...

تا دست گذاشتم روی دوست داشتنت،

دستم از تمام رشته های اتصال بینمان کوتاه شد...

زورم به دنیا و آدم هایش نرسید،

به خودم که میرسد!!

دردهایم فقط مال خود خود خودم هستند....

به کسی نمیدهمشان!!

از امروز دیگر از من نپرسید حالت چطور است؟!......



لینک ثابت

بازدید : 105
[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] [ 15:29 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

تو را خوب می شناسم

می دانم آنچه عقلت نپذیرد را قبول نمی کنی

می دانم احساسات درهم ریخته ی من، تو را به وجد نمی آورد

و می دانم آنقدر که من مشتاق لحظه ای باتو بودن هستم،

تو شاید حتی به اندازه ی ثانیه ای این شوق را نچشیده باشی...

ببین من با این تفاوت ها کاری ندارم!!

امروز بی خیال غرور دخترانه ام می شوم،

التماست می کنم...

اگر خورشید هم برای همیشه از آسمان رفت،

اگر تمام عزیزان و دوستانم رهایم کردند،

اگر حتی نفس کشیدن تمام شد!

اگر هرچه که نام زندگی دارد از صفحه ی هستی محو شد،

تو نرو... 

تو هرقدر دور ، هرقدر اندک ،

حتی به اندازه ی نهم های هرماه ،

با من بمان



لینک ثابت

بازدید : 94
[ دوشنبه 22 دی 1393 ] [ 18:00 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

زمستان که میشود یاد کودکی ام میکنم

یاد چکمه های قرمز کوچکی که بهانه ای میشد،

تا میان برف ها با احسان بدوم...!!

راستی چقدر سر آن چکمه ها گریه کردم

مادرم میگفت اگر چکمه داشته باشی، تمام طول روز میان برف ها می دوی

و شب... کلیه هایت با درد تا صبح بیدار نگهت می دارند...

و من انگار که مشتاق این درد بودم، بیشتر چکمه ها را میخواستم...

همیشه هم همان میشد که مادرم گفته بود...

ولی من دویدن با احسان را دوست داشتم

اینکه میان برف ها بنشینم و صدایم کند

اینکه وقتی مرا پیدا کرد، با گوله برفی صورتم را سرخ کند

منکه خیلی جثه ام از او کوچک تر بود،

دوست داشتم از میان دست هایش لیز بخورم و او را دنبال خودم بکشانم

دوست داشتم دنبالم بدود تا ته حیاط... میان گردوهای خشک شده...

و انگار گرفتن من مهم ترین کار زندگی اش شده باشد...

صدای خنده هایش را دوست داشتم وقتی

پایم لیز می خورد و روی برف ها پهن میشدم...

حتی اگر درد می افتاد به جانم، باز هم دوست داشتم بیفتم تا بخندد...

استاد !

نمی دانم چرا این بار، این صفحه ها سهم دلتنگی ام برای احسان شد؟!

زمستان را بهانه کردم تا برایش بنویسم...

و باز دلتنگی ام را با این صفحه ها قسمت کنم...



لینک ثابت

بازدید : 114
[ دوشنبه 15 دی 1393 ] [ 22:28 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

استاد عشق!

یادت باشد بعدها به دخترت بگویی

که مردها محرم راز نمی شوند

آرامش بخش نیستند...

چیزی از شخصیت تو نمیفهمند غرق در ظواهرند

یادت باشد بعدها به دخترت بگویی

مردها قابل اعتماد نیستند

آنها اسیر هوا و هوس خودشانند

و تو...

تنها یک عروسکی...

هرچه پنهان تر... بهتر...



لینک ثابت

بازدید : 118
[ یکشنبه 14 دی 1393 ] [ 23:19 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

دلم میخواهد یک بار باتو مشاعره کنم

آن وقت تمام تک بیت های عاشقانه را میریزم به پایت

و تو شاید تمام ابیات عاقلانه ی جهان را به خورد دلم بدهی...!!

دلم میخواهد یکبار میان حرف هایم

بهانه ای پیدا کنم و زل بزنم به چشم هایت

و همان طور آرام و بی تفاوت که به من می نگری...

برایت بخوانم:

بی تو در کلبه ی تنهایی خویش

دردهایی کشیده ام که مپرس...

دلم میخواهد آن روز فارغ از دنیای عقلا مرا درک کنی...



لینک ثابت

بازدید : 114
[ شنبه 13 دی 1393 ] [ 22:06 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

در تقویم زندگی هر آدمی، یک روز به نام روز مبادا هست

روزی که نه مالی در دست داشته باشد

و نه امیدی در قلب...

روزی که نه آرامشی پیدا کند ، نه همدمی‌...

من مدتهاست فقط حسرت روزهای از دست رفته را می خورم

که میتوانستم بیشتر باتو باشم و نبودم

که میتوانستم بیشتر باتو بخندم، حرف بزنم و آرامش داشته باشم...

که میتوانستم قلبم را با عشق تو سرشار و بی نیاز کنم...

اما نشد...

خودت حساب کن با این اوصاف...

من یا با تمام آدمها فرق دارم...

یا قرار است تمام آدمها، روزهای مبادای خود را

در تقویم زندگی من ثبت کنند...!!

هرروز بی تو روز مباداست



لینک ثابت

بازدید : 115
[ پنجشنبه 11 دی 1393 ] [ 22:58 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

چشم هایت را ببند

نترس...

نمیخواهم تصور کنی که لحظه ای جای من نشسته ای...

میدانم تاب تحملش را نداری...

فقط چندلحظه مرا با لبخندهایم تصور کن..!!

چیزی از من در ذهن تو نقش میگیرد؟!؟

آن را برای من نقاشی کن...

مدت هاست خودم را با یک لبخند حقیقی ندیده ام...



لینک ثابت

بازدید : 119
[ چهارشنبه 10 دی 1393 ] [ 20:54 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

مرگ خیلی هم اتفاق سخت و عجیبی نیست

همینکه دلت بگیرد و کسی نباشد حرفهایت را بفهمد،

همینکه بغض کنی اما نتوانی گریه کنی،

همینکه شبها خواب کسی را ببینی که نمیشود کنارت باشد...

همینکه بدترین دردها هم که به جانت بیفتند،

حسی نداشته باشی...

همینکه لبخندها نیامده روی گونه ات خشک میشوند!!!

یعنی مرده ای..!!

مرگ به همین آسانیست...

فقط گاهی سالها بعد از مرگت هنوز به اجبار تقدیر، نفس میکشی!!



لینک ثابت

بازدید : 140
[ پنجشنبه 04 دی 1393 ] [ 9:32 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

روزی یک مرد که بسیار در زندگی ام باارزش بود،

به من گفت:

در تمام مشکلاتت مثل کوه پشتت می ایستم...

اولین باری که غمم را فهمید،

اولین کسی بود که پشتم را خالی کرد...

و دست در دست غم ها تمام شادی ام را ربود...

مدت ها بعد مرد دیگری که بسیار خاص و متفاوت بود،

به من گفت:

اگر تمام دنیا تو را تنها گذاشتند و دشمنت شدند،

غصه نخور... چون من این سو کنار توام... باتوام...

همینکه همه به من پشت کردند و تنهایی تمام لحظه هایم را گرفت،

از هیچ و پوچ، دلیل ساخت برای رفتن...

و پس از مدتی به جمع دشمنانم اضافه شد....

و روبه روی من ایستاد...

دیگر از مردها توقع هر رفتاری دارم، مگر مردانگی...

مردها ترسوترین آدم ها هستند ...

مخصوصا در عشق!!



لینک ثابت

بازدید : 122
[ چهارشنبه 03 دی 1393 ] [ 1:22 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

این دنیا همه چیزش کوتاه است!!

گریه ها و خنده هایش

احساس و منطقش

عمر آدمهایش...

دوست داشتن ها و بیزاری هایش...

رابطه هایش...

علم و هنرش!!

همه چیزش کوتاه است

فقط...

دلتنگی هایش تمامی ندارد...

دلتنگم



لینک ثابت

بازدید : 126
[ سه شنبه 25 آذر 1393 ] [ 14:50 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

آواز بادهای پاییز هم دارد تمام میشود

خش خش برگ ها خودشان را از هیاهوی کوچه جمع می کنند

و نم نم باران های پاییزی از خاطره ی ابرها می رود!!

کاش در این پاییز پینه بسته باشی شکسته های دلت را

که زمستان بی رحم تر از آنست که به زخم های دلت

مجالی برای خوب شدن بدهد...

پاییز میرود و حجم تنهایی ات را دوبرابر میکند

اگر مثل من دلت گیر کرده باشد...

برای تق تق سرانگشتان باران پشت پنجره هم دلتنگ میشوی

زمستان بارانش هم با پاییز فرق دارد...

پاییز و دلتنگی و تنهایی اش مثل جان کندن می ماند...

و زمستان بوی مرگ میدهد

استاد!

میدانی امشب در خلوت دلتنگی ام چه می گذرد؟

و حال بدم هر ثانیه با دیدن جای خالی ات تکثیر می شود؟

میدانی همیشه درست همان موقعی که بیشتر از هرلحظه دلتنگم

نمیتوانم پیدایت کنم....

امان از این دل که طاقت نمی آورد...



لینک ثابت

بازدید : 115
[ دوشنبه 24 آذر 1393 ] [ 18:22 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

همه چیز خوب است...

مشق میکنم لبخند را !!

حفظ شده ام درس مهربانی را !!

میسازم با جدایی و دلتنگی

زندگی روبه راه است...

باتو ام از صبح تا غروب

بی تفاوت به فاصله ها

تو را تا ابد کنار خودم نزدیک نزدیک دارمت

و قرار نیست از تو دور شوم

همه چیز باب میل دلداده است...

فقط مدتیست که کمی خیال باف شده ام...



لینک ثابت

بازدید : 123
[ دوشنبه 24 آذر 1393 ] [ 13:36 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

مادرم میگوید:

کاش تمام بدهکاری ها با پول حل میشد...

خوب حرفش را میفهمم...

گاهی به چشم های یک آدم به اندازه ی یک نگاه مهربان،

که دریغ کردی... بدهکار میشوی

و تا آخر عمرت هم که عاشقانه نگاهش کنی...

بدهی آن روزت صاف نمیشود!!

گاهی به دست های یک نفر بدهکار میشوی...

به اندازه ی بوسه ای برای گره هایی که از زندگی ات باز کرده...

سخت تر از تمام اینها

زمانیست که به دل یک نفر بدهکار میشوی...

به خاطر محبتی که داشتی و پنهان کردی...

و محبتی که نداشتی و به دروغ ابراز کردی...

و بعضی بدهکاری ها هیچوقت جبران نمیشوند...!!



لینک ثابت

بازدید : 127
[ یکشنبه 23 آذر 1393 ] [ 21:35 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

شاید هم حق داشته باشند!!

آدم هایی را میگویم که من را بدون تو بسیار خوشبخت تر میدانند!

شاید واقعا اگر این حجم دوست داشتنت را کم کنم،

شاید اگر کمتر خودم را و قلبم را درگیر خاطراتت کنم

و کمتر دلتنگ باشم...

بسیار خوشبخت تر و آرام تر باشم...

اوج این قصه همینجاست...

اگر یقین هم داشته باشم که جدای از تو 

زندگی ام شیرین تر است...

من تلخی دوست داشتنت را به جان میخرم...

آن شیرینی باشد برای کسانیکه

طعم شیرین خنده هایت را نچشیده اند...



لینک ثابت

بازدید : 122
[ شنبه 22 آذر 1393 ] [ 23:22 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

برای بعضی آدمها باید نقش بازی کنی!!

اگر خودت باشی رهایت میکنند و میروند!!

بعضی آدمها دنبال بهانه اند

تا تو را حتی به جرم اینکه زیادی دوستشان داری،

تنها بگذارند!!

بعضی آدمها منطقشان تغییر هویت توست!!

و اگر تغییر نکنی...

حتی لبخندشان را از تو برمی دارند...

وای به حال روزی که آن آدم معشوق تو باشد!!

تو تا آخر عمر باید نقش بازی کنی

...

باید بدانی من هم دیگر خودم نیستم...!!

 



لینک ثابت

بازدید : 125
[ شنبه 22 آذر 1393 ] [ 4:18 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

اگر قرار باشد عاقل باشم...

شبها مثل تمام مردم آرام بخوابم

و در خیالم باتو حرف نزنم

اگر در انتهای روز

که خورشید غروب میکند،

باید مثل خیلیها به زیبایی اش نگاه کنم

و بغض نکنم...!!!

اگر قرار باشد عاقل شوم و سهمی که از قلب خودم،

برای تو تا ابد کنار گذاشته ام را،

به دیگری ببخشم...

ترجیح میدهم دیوانه باشم...

میدانی استاد!

من از تمام عقلای عالم متنفرم...



لینک ثابت

بازدید : 127
[ جمعه 21 آذر 1393 ] [ 21:05 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

تا یک جایی با خاطره هایش زنده ای

تا یک روزی تنهایی را تاب می آوری 

تا یک زمان خاص، در خیالت با او زندگی می کنی‌...

کم کم که تمام خودش را از تو گرفت

و رفت دنبال خواسته های دل خودش...

دیگر مرور خاطره هایش دردی از تو دوا نمی کند

دیگر هیچ صدایی نور امیدی در دلت روشن نمی کند

وقتی مجبور شوی باور کنی که تنها شده ای

دیگر حتی نمیتوانی با او در خیالت هم یک فنجان چای بنوشی!!

فقط مثل مرده ها ساکت می شوی

تمام درد عالم را که به جانت بریزند... آه هم نمیکشی!!

میرسی به یک نقطه ای که بعدش چیزی نیست

به جایی که بعد از آن لبخند را بی معنی ترین حالت چهره میدانی...

میرسی به جایی که اگر در گلویت بغض نباشد، یعنی مرده ای

میرسی به اینجا....!! به هیچ!



لینک ثابت

بازدید : 102
[ جمعه 21 آذر 1393 ] [ 7:01 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

کاش "جدایی" جسم داشت!!!

مثلا یک انسان بود...!

یا یک درخت...!

یا یک شهر...!

نمی دانم شاید به مثال هایم میخندی

اما اگر انسان بود...

من وکیل پایه یک قدرتمندی میشدم

و او را محکوم به اعدام میکردم

اگر درخت بود...

از بهترین تبرهای جهان، تبری میخریدم و

ریشه اش را میزدم

و اگر شهر بود...

بی درنگ، حکم ویرانی اش را می گرفتم...

کاش "جدایی" جسم داشت...

بگو من با اینهمه درد که فقط از یک اسم میکشم چه کنم...؟!



لینک ثابت

بازدید : 121
[ پنجشنبه 20 آذر 1393 ] [ 7:15 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

چون درخت بی ریشه ای،

که اگر با تبر تنه اش را قطعه قطعه کنی،

چیزی نمیفهمد....

به زندگی بی حس شده ام...!!!

به تلالو هرروزه ی خورشید

و تابش هرشب ماه...

به خنده و اشک

به خواب و بیداری...

بی حس شده ام به همه چیز...

فقط این حساب و کتاب من جور در نمی آید!!!

چرا در این میانه

باز هم حس دلتنگی برای تو به جانم افتاده...؟!



لینک ثابت

بازدید : 110
[ چهارشنبه 19 آذر 1393 ] [ 5:32 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)
مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


لینک ثابت

بازدید : 70
[ سه شنبه 18 آذر 1393 ] [ 22:34 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

یک روز بنشین و کتاب گذشته ی با من را روبرویت باز کن

خوب که مطمئن شدی، چیزی از من نیست که به آن دلخوش باشی

و کمی لبخند برایت بسازد،

تمام من را بی درنگ حذف کن...

دلداده ای که برای معشوقش فقط غم انباشته کرده باشد،

همان بهتر که نباشد...



لینک ثابت

بازدید : 115
[ دوشنبه 17 آذر 1393 ] [ 22:56 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

گوشه ی اتاق... سمت چپ... در کنج دیوار

وقتی هق هق گریه هایم را خفه میکنم...

جای شانه های تو برای سرم خالیست...

انتهای حیاط ، زیر درخت خرمالو... جای بازیهای کودکی ام...

وقتی زانوهایم را بغل کرده ام

و با بغض به شادیهای تمام شده ی کودکی ام فکر میکنم...

جای دست هایت برای نوازش دستهایم ، خالیست...

در خیابان، در گل فروشی ای که زمستان گلهای نرگس می آورد...

جای تو برای هدیه دادن یک دسته گل نرگس خالیست...

ساعت سه شب، وقتی سرم از بیخوابی فریاد میزند سر چشمهایم...!!!

جای زانو هایت برای آرام کردن درد سرم خالیست...

هرروز غروب وقتی بغض بیرحمانه چنگ می اندازد به گلویم...

جای لبخندت که واکند گره بغض هایم را.... خالیست....

پاییز، وقتی نم نم باران انگشت میزند پشت شیشه...

جای قدم هایت کنارم برای بازی با باران... خالیست...

جای تو برای نجاتم از مرگ،

وقتی خاطراتت هجوم می آورد به قلبم... خالیست...

من با اینهمه جای خالی از تو... انصاف نیست...

میدانی...

جای من فقط یکجا خالیست...

یک مستطیل دومتری... در دورترین جای قبرستان...



لینک ثابت

بازدید : 108
[ دوشنبه 03 آذر 1393 ] [ 15:31 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

خواب دیده ام یکبار که قلبم را درآورده اند و میبرند

و من افتاده ام و گریه میکنم !!!

تعبیر خواب نمیخواستم

چون به خیالم خواب صبحگاهی تعبیر نداشت

این روزها که نمیدانم تو را دارم یا نه...؟!

که گاهی اوقات انگار نمیشناسمت...

و نمیتوانم حرف هایم را جوری بگویم که با دلت درک کنی

احساس میکنم رسیده ام به تعبیر آن خواب

تو را از من میگیرند و کاری از دستم برنمی آید

میگویی نه؟!

کمی صبر کن

تو دور میشوی از دلتنگی هایم

و بیخبر از غصه هایم...

و قلب من دیگر نمیتپد

فقط تا آن روز، مواظب خودت باش

تو تنها کسی هستی که برایم مانده ای

تنها یادگار از خاطرات شیرین

تنها باقیمانده از روزهای خوبی که دیگر بازنمی گردند

تنها پناه

تنها دلخوشی

تنها امید...

 

 



لینک ثابت

بازدید : 119
[ دوشنبه 03 آذر 1393 ] [ 0:42 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

آدمهای این دنیا رسم بدی دارند

تا وقتی تو را میخواهند...

خوبیهایت بی نهایت، 

زیبایی هایت غیرقابل وصف،

حرف هایت دلنشین،

اعمالت زیبا

و حضورت دلگرم کننده است...!!!

وقتی سیر شدند از همه ی این ها

و هوس های دوروزه شان تمام شد...

دیگر نه حوصله ی حرفهایت را دارند...

نه خوبیها و زیبایی هایت را میبینند...

رسم بدی دارند این آدمها...

با همان دله کوچک و ضعیفشان می آیند

که عاشقی کنند...

وای به روز آنکه در این میانه

واقعا عاشق است...



لینک ثابت

بازدید : 93
[ شنبه 01 آذر 1393 ] [ 16:07 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

در تمام طول سال

من یک روز را بی نهایت انتظار میکشم

که زود بیاید و بماند...!!

دلم میخواهد حواس زمان را پرت کنم!!

و آن یک روز به اندازه ی یک سال طول بکشد...

من یک روز خاص دارم در میان روزها

که تمام سال را به آن فکر میکنم...!!

و برایش شوق کنار میگذارم!!

آن روز

که مثل لبخند تو شیرین است،

روز میلاد توست



لینک ثابت

بازدید : 119
[ جمعه 30 آبان 1393 ] [ 23:40 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

دیگر نمیجنگم

تلاش و التماس را بوسیده ام و گذاشته ام گوشه ی طاقچه

گاهی قاب ترک خورده ی غرورم را ها میکنم

اما دیگر قدمی برنمی دارم که چیزی را عوض کنم

دیگر فرقی نمیکند صبح باشد یا شب...

بوی نان تازه و صدای جیرجیرک ها که به کنار

دیگر بوی خاک نم خورده و صدای نم نم باران هم مفهومی ندارند...

قهر نیستم ، هوای مرگ هم ندارم...

کسی را ترک نمیکنم... با کسی هم پیمانی نمیبندم...

دیگر آخرشب هم که با پریشانی از خواب بپرم نمیترسم...!!

اصلا ترس را نمیشناسم...

یک قاب خالی روی میز

هرروز مرا نگاه میکند...

و من برایش لبخند میزنم!!!

این تنها لبخند هرروزه ام است...

گریه نمیکنم

کسی نباید سهمی از صدای بغض آلود من داشته باشد

یا دلی برای چشم های خیسم بسوزد...

گاهی اگر به تنگ آمده باشم،

زیر دوش حمام مینشینم و اشک هایم را پنهانی میریزم

پنهان از همه حتی خودم...

حواسم هست کسی را درگیر خودم نکنم

نه با حرفی نه با نگاهی

کنار کشیده ام از هیاهوی بیرون

و از آدمهای پوچی که هنوز زندگی را باور دارند!!

بارها آهنگ محبوبم را گوش میکنم...

اما حفظ نمیشوم...

عادت شده برای چشمهایم که به عقربه ی ساعت خیره بمانم

چیز مهمی نیست...

فقط دیگر برای زندگی...

برای شادی...

برای آینده...

نمیجنگم!!



لینک ثابت

بازدید : 184
[ دوشنبه 26 آبان 1393 ] [ 1:45 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

معشوق است دیگر ...

میدانی، دست خودش نیست...؟!

دل میبرد...

دل میشکند...

تمام سهم خیالت را میگیرد...

بی خیالت میشود...

بعد هم با خودش میگوید:

مگر من خواستم؟؟؟!!!

معشوق است دیگر...

زورش میرسد!!!



لینک ثابت

بازدید : 93
[ یکشنبه 25 آبان 1393 ] [ 6:38 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

گاهی آنقدر کم می آوری

که فقط میتوانی به گوشه ای پناه ببری

سرت را تکیه دهی به دیوار

دست هایت را بگذاری روی قلبت

و های های گریه کنی...!!!

و به همه ی آنهایی که سرزنشت میکنند بگویی:

باشد! شما راست میگویید... حق با شماست...

فقط

شما را به خدا

رهایم کنید.



لینک ثابت

بازدید : 108
[ شنبه 24 آبان 1393 ] [ 15:07 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

اگر مدتی سکوت مهمان قلمم شد...

و عاشقانه هایم رنگ تاریکی و غم گرفت...

گمان نکنی چیزی از دوست داشتن تو در دلم کم شده باشد...

درگیر بازی زندگی ام...

و تو این را خوب میدانی

که این فراز و نشیب ها چیزی از عشق تو در دلم کم نمیکند



لینک ثابت

بازدید : 106
[ پنجشنبه 08 آبان 1393 ] [ 9:09 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)
:: تعداد صفحات : 3
1 2 3 صفحه بعد


.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • بیدخت