همه چیز بین ما متفاوت است

تو متفاوت ترین معشوق دنیایی

و من

میخواهم خاص ترین عاشق دنیا باشم...

چشمهایت را اندکی ببند و مرا در ذهن خود مرور کن

با تمام خطاهایم... با تمام بازیهای عاشقانه ام باتو...

حالا از خودت بپرس آیا دلداده خاص ترین عاشق دنیا نیست؟

و آنچه در تمام این مدت بین ما گذشته...

چه در شادی چه در غم...

چه در لحظه های باهم بودن و چه در دوری هایمان...

آیا خاص ترین اتفاقات دنیا نبوده اند؟

به دلت برای یکبار هم که شده رجوع کن...

و ببین من چقدر موفق بوده ام که قلبت را قانع کنم...

تا باور کند که من متفاوت تر از تمام انسانها عاشق توام...

سالها بعد

روزیکه شاید با نوه ات بازی میکنی...

یک خاطره از من از ذهنت عبور میکند

و زیر لب میگویی:

دلداده خیلی عاشقی اش فرق داشت...

کاش کمی بیشتر حواسم به او بود...

کاش...



لینک ثابت

بازدید : 123
[ چهارشنبه 07 آبان 1393 ] [ 17:07 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

گاهی دلم میخواهد بروم توی یک خیابان شلوغ

از وسط جمعیت دست یک نفر را بگیرم

بیاورمش گوشه ای روبه روی خودم بنشانمش...!!!!

همه ی حرفها و دلتنگی هایم را همانطور متعجب که به چشمانم زل زده

برایش بگویم...!!!

حرفهایم که تمام شد بروم و بگذارم خیال کند؛دیوانه ای امروز سر راهش را گرفته...

راه دیگری نیست انگار..!!!

دلم پر از هزاران نگفته است که اول و آخرش میرسد به تو...

برای آشنایان از تو گفتن محال است...

و از تو نگفتن... مرگ تدریجی است...

به قول یکی که میگفت:

از تو گفتن سوزش چشم می آورد

و از تو نگفتن تورم گلو...

بگویم یا نگویم؟؟؟

حالا به من بگو: بگویم یا نگویم....



لینک ثابت

بازدید : 101
[ سه شنبه 06 آبان 1393 ] [ 8:04 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

خواستم برایت بگویم که چقدر دلتنگت شده ام

و کمی از اشک های دیشبم را برایت بفرستم...!!!

خواستم فقط تو بدانی چه حالی بر من گذشته ...

و تنها به تو بگویم که قلبم مالامال چه دردهای غریبی شده...

خواستم فقط به تو نشان دهم جای زخم های گلویم را....

بسکه بغض روی بغض درونش آوار شده...

خواستم بیایم همه ی آنچه به هیچکس نمیتوانم بگویم را برای تو بنویسم

اما...

تو آنقدر دور شده ای از من....

و من آنقدر غریبه شده ام باتو....

که باید فقط روبه روی آینه نگفته هایم را بگویم...



لینک ثابت

بازدید : 95
[ دوشنبه 05 آبان 1393 ] [ 18:38 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

دیشب به خدا گفتم 

خیلی خسته ام

انگار به اندازه ی فرهاد کوه کنده باشم

یا چندبرابر مجنون سرگردانی کشیده باشم

خسته ام از آدمک های دنیایت که هرکدام چند هزار چهره دارند...

خسته ام از خداهای زمینی که مدام به جهنم محکومت میکنند

خسته ام از تمام دوست داشتن های پوچ...

و دوست داشته شدن های دروغ...

خسته ام از اینهمه بن بست که مدام سر راه آرزوهایم قد میکشند...

بغضم را پنهان کردم که دلش به حال بنده ی ضعیفش نسوزد...

خواستم عاقلانه خستگی ام را نشانش دهم...!!!

فکر کنم دیگر در نشان دادن حالم به خدا هم عاجزم...

چون دیشب به خدا گفتم

مثل انسان پوچی که تمام هستی اش را سیلی ناگهان برده باشد خسته ام!!

فردا صبح بگذار قدر چندین سال بخوابم...

بیدارم نکن... و باز با صدای طپش قلبم نظم جهانت را به هم نریز...

اما باز هم صبح است و من هنوز بیدارم

خدایا امروز که گذشت اما‌.‌..

فردا صبح را نمیخواهم...

باشد برای بنده های خوبت...

که مدتیست خدا شده اند...!!!



لینک ثابت

بازدید : 101
[ یکشنبه 27 مهر 1393 ] [ 5:42 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

گاهی آنقدر به خودمان مطمئنیم

که چرتکه می اندازیم و حساب کتاب میکنیم تا ببینیم

چه کسی لایق بخشش ماست...؟!؟!؟

گاهی کسی که ما را به هر دلیلی رنجانده

بر این اساس که به ما بدهکار است...

آنقدر میسوزانیم که خاکسترش هم به جا نمی ماند...

گاهی آنقدر در افکار خودمان غرق میشویم

و به نیازهای جسم و روح خودمان میپردازیم

که نیاز بقیه را حتی به یک لبخندمان درک نمیکنیم...

گاهی مینشینیم اهم و مهم میکنیم،

تقدیر را بهانه میکنیم و یک آدم را با تمام انسانیتش مثل حیوان ذبح میکنیم

و اصلا حواسمان به دست و پا زدنش نیست....

فقط میگوییم: حلال شد...

گاهی یک نفر را هرقدر بخواهد خوب باشد

آنقدر میکوبیم که برمی گردد به همان حال بدش...

ما آدمهای امروز دست گیری را یا دیر یاد میگیریم

یا زود ازش خسته میشویم...

می افتیم به لگد زدن...

حواسمان نیست... خیال میکنیم کار ما اوج انصاف و درستیست

اما زمان...

زمان به ما می گوید چه خطایی کردیم...



لینک ثابت

بازدید : 97
[ چهارشنبه 23 مهر 1393 ] [ 12:29 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

haram

 

خدا را بیشتر از هرچیز در این جمله شناختم:

یرزقه من حیث لا یحتسب...

رزق و روزی که فقط برای جسم نیست... گاهی روزی دلت کم میشود...

و قلبت بیمار

بعد دربه در دنبال درمان و آرامشی میگردی...

خدا همان موقع از جایی که گمانش را نمیکنی به داد دلت میرسد...

مثل این روزهای من....

که خدا با همه ی بدیهایم مرا مهمان امام مهربانش کرده...

میبینی استاد؟

خدا چه خوب نیازم را میشناسد...؟

مثل آن موقع که تو را به من داد... چه خوب فهمیده بود باید باشی

فقط کاش حرمش آنقدر مرا بخواهد که بازنگردم...



لینک ثابت

بازدید : 121
[ سه شنبه 15 مهر 1393 ] [ 10:36 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

کسی را میشناسم از بهترین های دنیا...

از آنهایی که هرروز عزیز تر از دیروزند...

از آنهایی که برای باز کردن گره کور مشکلاتت تمام تلاششان را میکنند

از آنهایی که بازی ات نمی دهند... هوایت را دارند...

کسی را میشناسم که با همه فرق دارد

حتی احساس های عاشقانه اش فرق دارد...

آنقدر مهربان و شاد است

که وقتی برایش حجم اندوهت را

در قالب نوشته ای عاشقانه به تصویر میکشی...

میخندد!!!

حس خوبی است! برای کسی که از همه عزیزتر است

هرروز عاشقانه های خنده دار بنویسی...

و هرروز بخندانی اش!!!!

متن مبهمی بود... میدانم...

بهتر است بگویم: مخاطب خاصی ندارد...!!

تقدیم به تمام معشوق هایی

که به غم های عشاق میخندند...!!!



لینک ثابت

بازدید : 111
[ شنبه 05 مهر 1393 ] [ 16:22 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

تو باعث شدی خیلی چیزها تغییر کند

در من... در زندگی ام...

تو حتی لبخند و گریه ام را هدف دار کردی....!!!

معنا بخشیدی به حال پوچ زندگی ام...

تو آنقدر در وجودم رخنه کرده ای 

که اگر بخواهند کنارت بگذارم...

چون درخت کهنسال چندصدساله ای

باید ریشه ام را بسوزانند...

تا باز عشق تو در جانم جوانه نزند!!!



لینک ثابت

بازدید : 93
[ جمعه 04 مهر 1393 ] [ 14:10 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

قند توی دلم آب میشود...!!!

وقتی فکر میکنم زمانی که خدا مرا خلق میکرد

در قلبم محبت تو را گذاشت

و در جانم عشق تو را جاودانه کرد

چه شیرین است... 

اینکه میدانم خدا کنار نام من نام تو را نوشت

و لبخندت... محبتت... همراهی ات را هدیه ام کرد...

چه ذوق بی نهایتی دارم

اینکه میبینم خدا تو را در تقدیر من ثبت کرده

چه فرقی میکند این میان فاصله و اندوهی هم باشد...

مهم برای من تویی

که خدا وجودت را برای من نعمتی بینهایت قرار داده...

شکر...



لینک ثابت

بازدید : 109
[ سه شنبه 01 مهر 1393 ] [ 2:20 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)

هر آدمی دنیایی دارد برای خودش...

تعدادی آدم دارد ... شب دارد ... روز دارد...

خانه ای برای خودش میسازد... آنجور که دلخواهش باشد...

هر آدمی جدای از دنیای مشترکش با بقیه یک دنیای خاص برای خودش دارد...

من هم همینطور...

فقط دنیای من یک فرقی با بقیه دارد...

در دنیای من همه چیز تابع توست!!!

تو اگر بخندی تمام مردم دنیای من شادند

تو اگر غم داشته باشی... تمام مردم دنیای من بغض میکنند

اگر از من دوری کنی... تمام کوچه های دنیای من بن بست میشوند!!!

و انگار تمام مردم درهای خانه هاشان را به رویم بسته اند...

تو اگر با من قهر کنی...

دنیایم خراب میشود و انگار تمام مردم دنیای من آواره شده باشند...

همه چیز در دنیای من بستگی به تو دارد...

میخواهی بدانی حال دنیای من چگونه است؟!؟!؟

به خودت نگاه کن.... با من چگونه ای؟؟؟



لینک ثابت

بازدید : 107
[ دوشنبه 31 شهریور 1393 ] [ 12:52 ] [ نویسنده : دلداده‍... ] | نظرات (0)
:: تعداد صفحات : 9
صفحه قبل 1 2 ...4 5 6 ...8 9 صفحه بعد


.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • بیدخت